سبب شناسی اعتیاد > عوامل روان شناختی اعتیاد > دیدگاه شناختی

بر اساس دیدگاه شناختی ، شیوه تفسیر افراد از موقعیت ها ، بر احساسات ، انگیزه ها و اعمال آن ها تأثیر می گذارد. فرآیندهای ذهنی ، واسطه میان محرک ها و رویدادها با پاسخ های فرد هستند که با مؤلفه های مهمی چون طرحواره ها ( Schema ) ، باورها ، انتظارات ، ارزشیابی ها و اهداف ارتباط دارند. نظریه پردازان شناختی معتقدند که رفتار ، انگیزه ها و احساسات افراد نسبت به موقعیت ها متأثر از شیوه تفسیر آن ها از آن موقعیت هاست. مثلاً یک موقعیت اجتماعی ممکن است باوری نظیر این که "مواد مخد مرا اجتماعی تر می کند" یا "اگر مواد مصرف کنم می توانم راحت تر باشم" را فعال کند و سبب گرایش به مصرف مواد شود. این باور خاص فرد را برای سوء مصرف مواد آسیب پذیر می سازد. باوری که در شرایط پیش بینی پذیر فعال می شود احتمال ادامه مصرف مواد اعتیادآور را افزایش می دهد.

باورهای اعتیادزا ( Addictive Belief – باورهایی که موجب گسترش اعتیاد در جامعه می شوند ) در حفظ و تداوم اعتیاد دخالت داشته و زمینه عود را فراهم می کنند. محتوای این باورها بسته به نوع مواد ، متفاوت خواهند بود. مواردی از باورهای اعتیادزا عبارتند از :باورهای اعتیادزا

– این باور که اگر فرد بخواهد تعادل روان شناختی و عاطفی خود را حفظ کند به مواد نیاز دارد.

– این باور که مواد به فرد انرژی می دهد و قدرت او را افزایش می دهد.

– این عقیده که مواد بی حوصلگی ، اضطراب ، تنش و افسردگی را کاهش می دهد.

– این فکر که مواد عملکر اجتماعی و شناختی را افزایش می دهد.

– این باور که مصرف مواد سبب احساس لذت و شادی می شود.

باورهای اعتیادزا از طرحواره هایی سرچشمه می گیرند مانند اینکه "من بی عرضه و ناموفق هستم" یا "دیگران مرا دوست ندارند". این نوع طرحواره ها ، گاهی باورهای هسته ای ( Core Beliefs ) نیز نامیده می شوند. وقتی شرایط مربوط به این طرحواره ها فراهم شود مانند حالت انزوای اجتماعی ، این باورها نیز برانگیخته می شوند و در نهایت به پریشانی ، افسردگی و مصرف مواد اعتیادآور منجر می شود.

باورهای هسته ای زمینه ساز باورهای اعتیادزا هستند ، اما به تدریج و طی فرآیند های مشخصی فعال می شوند. ابتدا موقعیتی مثل انزوای اجتماعی پیش می آید. این موقعیت زمینه را برای شکل گیری باورهای انتظاری فراهم می کند. یعنی فرد انتظار دارد که با مصرف مواد مخدر ، مورد پذیرش قرار گیرد و اعتماد به نفس او افزایش یابد. در نتیجه ، میل و اشتیاق او به مصرف مواد بیشتر می شود و گاه به خود می گوید که امتحان آن بعضی وقت ها خوب است. این باورها می تواند منجر به باورهایی از قبیل کاهش رنج و ناراحتی پس از مصرف مواد شود که بیشتر جنبه تلقینی دارد مانند این باور که مصرف مواد غمگینی ، افسردگی و اضطراب را کاهش می دهد.

وقتی فرد به این نتیجه رسید که برای مقابله با ناراحتی های خود لازم است مواد مصرف کند باورهای تسهیل کننده شکل می گیرد. باورهای تسهیل کننده باورهایی هستند که فرد مطمئن است پس از مصرف مواد سریع تر و بهتر می تواند فعالیت ها ی خود را انجام دهد. به عنوان نمونه این باور را پیدا می کند که مصرف مواد باعث می شود ساعات بیشتری را بدون خستگی کار کند یا اینکه بدون مواد مخدر نمی توانم به کار خوا ادامه دهم. تقریباً بیشتر این باورها حالت "باید" را در فرد نشان می دهد مانند این باور که باید مصرف کنم و گرنه متلاشی خواهم شد. بنابراین ، فعال شدن این باور منجر به طرح عمل برای جستجوی مواد می شود.

افراد مستعد اعتیاد ، وقتی به پیامدهای جسمی ، روانی ، اجتماعی یا قانونی مصرف مواد اعتیادآور فکر می کنند گاه دچار تعارض می شوند که در این حالت باورهای تسهیل کننده را افزایش می دهند. مانند این باور که (( چون احساس بدی دارم مصرف مواد اشکالی ندارد )) یا (( اتفاق خاصی نمی افتد ، می توانم از عهده آن برآیم )). ممکن است فرد مجموعه ای از باورهای متضاد را داشته باشد. مانند این باور که (( نباید مواد مصرف کنم )) در برابر این باور که (( این دفعه اشکالی ندارد )). تعارض بین این دو باور ممکن است به تنش و ناراحتی منجر شود و فرد با هدف کاهش تنش ناشی از تعارض ، تمایل بیشتری به مصرف مواد پیدا کند. قدرتمندی هر یک از این باورها مشخص خواهد کرد که فرد مواد را مصرف یا از آن اجتناب می کند. به طور کلی هر قدر باورهای موافق مصرف مواد مخدر بیشتر از باورهای مخالف باشد احتمال گرایش فرد به مواد بیشتر می شود. این باورها در تداوم مصرف مواد و حتی در عود نیز نقش دارند.

باورهای اعتیادزا فرآیند خود نظم بخشی را نیز دچار اختلال می کند و باعث می شود که فرد نتواند بر کار خود نظارت و کنترل داشته باشد. اختلال در خود نظم بخشی با مشکلاتی مانند ناتوانی در برنامه ریزی و هدف گزینی ، اشکال در طراحی فعالیت ها ، قضاوت و تنظیم احساسات و حرکات همراه است که در شکل گیری سوء مصرف و وابستگی به مواد نقش مهمی دارد. به علاوه ، وقتی انتظار فرد از مصرف مواد مانند کاهش تنش و اضطراب و یا کاهش مشکلات جسمانی برآورده نشود ، خود نظم بخشی او نیز کاهش می یابد و حتی دچار اختلال در کارهای روزمره می شود و این نیز به نوبه خود منجر به افزایش مصرف مواد می شود.

بر اساس دیدگاه شناختی ، سوء مصرف مواد به عنوان شیوه مقابله ای ناکارآمد در برابر استرس ها محسوب می شود که نشان دهنده ناتوانی فرد در مهارت های تصمیم گیری و حل مسأله است. وقتی فرد از روش های مقابله‌ای شناختی استفاده کند ، یعنی توان خود را بر حل مسئله متمرکز کند این روش ها موجب سازگاری فرد می شود ، اما اگر از روش های مقابله ای هیجانی استفاده کند ، این روش ها باعث آسیب پذیری فرد در برابر استرس‌ها شده و منجر به احساس یأس و درماندگی می شود. این احساس های منفی زمینه ساز مصرف مواد مخدر خواهد بود.

منبع کنترل ( Locus of Control ) یکی از مؤلفه های شناختی است که در سطح وسیع و در موقعیت های مختلف ، می تواند در شروع تداوم سوء مصرف مواد نقش داشته باشد. کسانی که منبع کنترل درونی دارند علل رفتارشان را به ویژگی های خودشان نسبت می دهند و افرادی که منبع کنترل بیرونی دارند عوامل محیطی را در رفتارشان مؤثر می دانند. وابستگان به مواد گرایش به منبع کنترل بیرونی دارند و در نتیجه احساس می کنند که خودشان نمی توانند بر سرنوشت شان حاکم شوند و این دیگران و عوامل بیرونی هستند که می توانند بر آنان تأثیر بگذارند. همچنین ممکن است به این باور برسند که (( اگر شغل خودم را از دست بدهم ، مجبورم الکل بنوشم تا شرایط سخت را تحمل کنم )). این افراد حتی پس از سال ها وابستگی به مواد همچنان منبع کنترل بیرونی را حفظ می کنند ، مگر اینکه به دلیل روان درمانی منبع کنترل آن ها تغییر کند.

یکی دیگر از مؤلفه های شناختی مؤثر در وابستگی به مواد ، دیدگاه تحلیلی تبادلی ( Taransactional Analysis ) یا تحلیل رفتار متقابل است. این دیدگاه مشخص می کند که آیا فرد در برابر ارزیابی و قضاوت دیگران می تواند احساس خوب بودن داشته باشد یا خیر ؟ بر اساس این دیدگاه اگر فرد در برابر نظرات و عقاید دیگران به توانایی ها و ارزش های خود باور نداشته باشد ، فردی آسیب پذیر است. چنین فردی احساس خوب بودن نمی کند و مجبور است تابع خواسته های دیگران باشد. بنابراین از الکل و دیگر مواد به این منظور استفاده می کند تا احساس خوب بودن زود گذر و آنی را تجربه کند.

توجه ( Attention ) ، یکی از مفاهیم شناختی است که در گرایش افراد به مصرف مواد نقش عمده ای دارد. توجه به فرد اجازه می دهد که به بعضی از وقایع محیطی بیشتر اهمیت بدهد. معمولاً افراد به محرک های برجسته هیجانی بیشتر متوجه می کنند ؛ مثلاً دیدن پاکت سیگار توجه فرد سیگاری را بیشتر از بقیه به سوی خود جلب می کند. این فرآیند سوگیری توجه ( Attention Bias ) نامیده می شود. سوگیری توجه نقش مهمی در تقویت ، تداوم و عود مصرف مواد دارد. محرکی که با مصرف مواد همراه می شود برای فرد جاذبه پیدا می کند. در نتیجه تمایل به محرک مربوط به مواد بیشتر شده ، محرک برجسته می شود و توجه بیشتری دریافت می کند. محرکی که توجه را جلب می کند و جذاب می شود گرایش را افزایش داده و منجر به برنامه ریزی برای رسیدن به آن محرک می شود. از نظر سوگیری توجه نسبت به محرک های مواد افیونی بین مصرف کنندگان خفیف و شدید ، همچنین افرادی که اقدام به ترک کردند و افراد بدون وابسته به مواد تفاوت وجود دارد. افراد بدون وابسته به مواد ، وسوسه و سوگیری توجه کمتری نسبت به واژه های مربوط به مواد دارند. به علاوه ، کسانی که مدت زیادی را بدون مواد گذرانده اند ، وسوسه و سوگیری توجه کمتری دارند. همچنین افرادی که مدت کوتاهی از ترک را پشت سر گذاشته اند نسبت به کسانی که مدت زیادی از ترک کردن آن گذشته ، سوگیری توجه بیشتری داشته و واژه های مرتبط با مواد را بیشتر پردازش کرده اند.

مصرف انواع مواد با نقص در کارکردهای اجرایی ( Executive Functioning ) و اختلال در عملکردهای شناختی مانند افکار هدفمند ، اراده و خود آگاهی همراه است. کارکردهای اجرایی با ایجاد ارتباط بین ساختارهای مغزی به ویژه منطقه پیشانی با کارکردهای روان شناختی مانند حل مسئله ، تفکر انتزاعی و تغییر راهبردها در تبیین انواع اختلال های روانی از جمله سوء مصرف مواد نقش بسیار زیادی دارد. مصرف طولانی مدت حشیش با تقلیل کارکرد دستگاه اجرایی – توجهی ( Attentional Executive System ) مانند کاهش انعطاف پذیری ذهنی ( Mental Flexibility ) ، درجاماندگی ( Perseveration ) ، کاهش توجه و یادگیری و مصرف آمفتامین ها و مت آمفتامین ها موجب نقص در یادگیری ، یادآوری تأخیری ( Delay Recall ) ، سرعت پردازش ، حافظه کاری ( Working Memory ) ، سبب مشکلاتی در انتقال اطلاعات به حافظه دراز مدت می شود. به علاوه هروئین سبب اختلال در کنترل تکانه و پردازش انتخابی ( Selective Processing ) می شود. در یک مطالعه آینده نگر ، معلوم شد که استنشاق طولانی مدت مواد اعتیادآور بر کارکردهای اجرایی و عصب روان شناختی ، به ویژه حافظه فضایی – بینایی تأثیر مخرب دارد.

عقاید ، باورها ، نگرش ها و ارزش های مردم هر جامعه متأثر از فرهنگ آن جامعه است. فرهنگ بر نوع مواد مصرفی ، روش های متنوع مصرف ، اهداف مصرف ، مقدار و زمان مصرف و همچنین بر آثار مورد انتظار از مصرف تأثیر بسیار زیادی دارد. یکی از مهم ترین عوامل درباره گرایش به مواد در ایران وجود برخی باورها و ارزش هاست که باعث می شود افراد نگرش مثبتی به مواد داشته باشند. مثلاً برخی بر این باورند که تریاک برای قلب خوب است ، رگ ها را باز می کند و جلوی سکته قلبی را می گیرد و برای سلامتی مفید است. همچنین عده ای معتقدند که مصرف تریاک باعث افزایش انرژی و قدرت انسان می شود. بسیاری از افراد از پیامدهای مصرف انواع مواد آگاهی ندارند و معتقدند که بعد از چندبار مصرف ، در صورتی که اراده کنند می توانند از مصرف مواد دوری کنند.

وجود مسلک هایی که به روش های مختلف از وابستگی به مواد حمایت می کنند ، مانند مسلک صوفی گری حیدری در ایران که در گذشته در مراسم خود برای رسیدن به مراحل خاص روانی از مواد نشئه آور استفاده می کردند ، یا برهمایی ها در هندوستان که مصرف حشیش را برای ایجاد تمرکز افکار ضروری می دانند ، بازگو کننده این مطلب هستند که نگرش های افراد جامعه متأثر از فرهنگ آن جامه است. در یکی از پژوهش ها نشان داده شد که بین اعتقاد به حلال بودن تریاک و میزان نگرش افراد به مصرف آن ارتباط وجود دارد. بدین ترتیب که ۵۰ درصد وابستگان به تریاک ، قائل به حلال بود تریاک ، ۱۸ درصد قائل به کروه بودن و ۳۲ درصد قائل به حرمت تریاک بودند. در گروه گواه فقط ۸ درصد به حلال بودن تریاک ، ۲۰ درصد به مکروه بودن و ۷۲ درصد به حرام بودن آن معتقد بودند.

نظر بدهید