نظریه پردازان رفتاری در تبیین دلایل گرایش افراد به مواد اعتیادآور بر مفاهیمی چون یادگیری ، تقویت و شرطی سازی تأکید می کنند. شواهد اولیه مربوط به تأثیر یادگیری در تداوم مصرف مواد اعتیادآور از آزمایش با حیوانات به دست آمد و مشخص شد که حیوانات به منظور دستیابی به یک آمپول وریدی از یک دارو به واکنش های عامل مانند فشار دادن یک اهرم دست می زنند. روانشناسان دریافتند که میمون ها تزریق مرفین را ترجیح می دهند و اکنون مشخص شده است که حیوانات تمام مواد مورد سوء مصرف انسان به استثنای مواد توهم زا را مصرف می کنند. امروزه این واقعیت وجود دارد که بسیاری از مواد روان گردان تقویت کننده های مثبت هستند و فعالیت نواحی خاصی از مغز و انتقال دهنده های عصبی نیز در این زمینه نقش دارد.
دیدگاه رفتاری بر اساس شرطی سازی و مدل های یادگیری چگونگی وابستگی افراد به مواد و تداوم مصرف را توضیح می دهد. اغلب در شروع وابستگی به مواد یادگیری نقش اساسی و اولیه را بازی می کند در شرطی سازی پاولفی یا کلاسیک ، شکل گیری رفتار نتیجه تداعی بین نشانه های محیط و تجربه میل به مصرف مواد است. ماده مخدر یک محرک غیر شرطی است که با بسیاری از نشانه ها در محیط فرد مصرف کننده و معتاد تداعی می شود. از جمله این نشانه ها می توان به تصاویر ، صداها ، دیدن فرد در حال مصرف و یا تعارف مواد از سوی فردی دیگر اشاره کرد. برخی بر این باورند که نشانه هایی که خاطرات سرخوشی ناشی از مواد را ایجاد می کنند در ادامه مصرف از اهمیت بیشتری برخوردارند. این نشانه ها از طریق همراه شدن مکرر با حالات ناشی از تأثیر مواد ، به محرک های شرطی نیرومندی تبدیل می شوند و به از سرگیری رفتار مواد جویانه کمک می کنند و مانع از ترک اعتیاد برای فرد می شوند.
ویکلر ( Wikler ) اثر شرطی سازی کلاسیک را در گروهی از معتادان به مواد افیونی مشاهده کرد. این بیماران که در جلسات گروه درمانی شرکت می کردند ، از ماه ها قبل مصرف مواد مخدر را کنار گذاشته بودند و هیچ نشانه ای از ترک مواد افیونی را از خود بروز نمی دادند. اما وقتی آن ها شروع به صحبت درباره داروها کردند ، بروز نشانه های ترک مواد مانند گریه ، عرق ریختن و خمیازه کشیدن آغاز شد. او این پدیده را ترک شرطی ( Conditioned Withdrawal ) نام داد و متوجه شد این حالت زمانی اتفاق می افتد که فرد به نزدیکی مکان هایی که قبلاً در آن جا مواد مصرف می کرد ، باز می گردد. به اعتقاد ویکلر محرک های محیطی از طریق شرطی سازی این توانایی را پیدا می کنند که باعث بروز نشانه های ترک اعتیاد شوند.
در مورد ولع مصرف مواد نیز شرطی سازی کلاسیک نقش تعیین کننده ای دارد. در این حالت هرگاه فردی که مدت زیادی است مواد را کنار گذاشته است وقتی در معرض محرک های محیطی که قبلاً با مصرف مواد یا ترک مواد مرتبط بوده اند ، قرار می گیرد دچار ترک شرطی ، ولع شرطی یا هر دو می شود. مشاهده وسایل مصرف مثل سرنگ و سوزن ، بطری الکل یا بسته سیگار می تواند این حالت را به وجود آورد. بیشترین ولع زمانی است که مواد در دسترس باشد. مثلاً وقتی که فرد دیگری در حال مصرف هروئین یا کشیدن سیگار باشد یا دوستی به وی مواد را تعارف کند نشانه های یادآور خاطرات سرخوشی بیش از نشانه های های ترک مواد باعث ولع می شوند.
بر اساس شرطی سازی کنش گر ، در صورتی که مصرف مواد پیامدهای مثبتی برای فرد داشته باشد. منجر به تداوم مصرف می شود. ویژگی تقویت کنندگی مثبت مواد مثلاً افزایش انرژی یا خوشحالی و تقویت کنندگی منفی آن مثلاً کاهش درد ، اضطراب و افسردگی از جمله قوی ترین عواملی هستند که باعث تداوم وابستگی به مواد می شوند. اگر مصرف مواد به پیامدهای منفی و ناراحت کننده منجر شود ، رفتار مواد جویانه و مصرف مواد در شخص تقویت نمی شود و در حقیقت شرطی سازی کنش گر شکل نمی گیرد. دیدگاه فرایند متضاد ( Opponent Process ) که توسط سولومون ( Solomon ) و کوربیت ( Corbit ) در سال ۱۹۷۴ مطرح شده بر پایه تقویت منفی قرار دارد. بر اساس این دیدگاه ، میل یا اشتیاق به مواد که قبل از تجربه مصرف وجود نداشت در اثر مصرف آن افزایش می یابد. در چنین شرایطی افراد برای رهایی از حالات ناخوشایند ، نشانه های ترک مصرف مواد را ادامه می دهند و به آن وابسته می شوند.
ارتباط با همسالان مصرف کننده مواد ، یکی از قوی ترین عوامل اجتماعی پیش بینی کننده مصرف مواد در نوجوانان است
دیدگاه یادگیری اجتماعی در مورد علل گرایش افراد به مواد مخدر بر موضوعاتی چون الگوگیری و یادگیری مشاهده ای تأکید می کند. بر اساس این دیدگاه ، وابستگی به مواد رفتاری اکتسابی است که معمولاً از طریق مشاهده و الگوبرداری شکل گرفته و به وسیله پیامدهای گوناگون مربوط به مواد تقویت می شود. نوجوانان معمولاً در حضور افراد دیگر به ویژه همسالان سیگار می کشند و سیگاری های در معاشرت با افرادی که زیاد سیگار می کشند بر مصرف سیگار خود می افزایند و ضمن معاشرت با افرادی که کم سیگار می کشند از مصرف سیگارشان کاسته می شود.
یدگاه یادگیری اجتماعی بندورا ( Bandura ) بیانگر آن است که وجود همسالان و والدین مصرف کننده مواد دو باور را در فرد شکل می دهد که نهایتاً به مصرف مواد منجر می شود. باور فرد در مورد آثار بلافاصله اجتماعی ، شخصی و فیزیولوژیک مصرف مواد که با مشاهده الگوهای مصرف کننده مواد شکل می گیرد. این دیدگاه بین دو نوع خود اثربخشی ( Self-Efficacy ) تفاوت قائل می شود. خود اثربخشی مصرف که به عقاید فرد به توانایی اش در کسب و استفاده از مواد اشاره دارد و خود اثربخشی امتناع که منعکس کننده باور فرد به توانایی اش در برابر فشار اجتماعی جهت مصرف مواد است. خو اثربخشی نوع دوم به این نکته اشاره می کند که حتی اگر فرد قصد مصرف مواد را نداشته باشد ، به دلیل فقدان مهارت های لازم در خودداری از فشار همسالان ممکن است اقدام به مصرف مواد نماید.
مشاهده همسالانی که نحوه دسترسی و مصرف مواد را به افراد یاد می دهند ، مهارت های لازم در زمینه مصرف را در اختیار آن ها قرار می دهند و در مقابل مشاهده همسالانی که در برابر فشار اجتماعی مصرف ، مقاومت می کنند ، مهارت های امتناع و خود اثربخشی فرد را تقویت می کند. ارتباط با همسالان مصرف کننده مواد ، یکی از قوی ترین عوامل اجتماعی پیش بینی کننده مصرف مواد در نوجوانان است. همچنین برخی تأکید می کنند دیدگاه یادگیری اجتماعی علاوه بر یادگیری مشاهده ای به مفاهیمی مانند توجه ، حافظه و یادسپاری و در نتیجه به عوامل شناختی اهمیت میدهد که این مفاهیم در دیدگاه شناختی بحث و بررسی می شود.
نظر بدهید
نظر بدهید